English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
short supply U اماد کم یاب
It is in short supply. U زمینه اش دربازار کم است
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
short supply U اماد کمبود دار
Money is in short supply. U پول دربازار سخت گیر می آید (کم است )
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
the a of days U خدای ازلی
every three days U سه روزیکبار
the days of old U روزگار پیشین
a few days U چند روزی
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
these days <adv.> U امروزه
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
these days <adv.> U این روز ها
these days <adv.> U در این روزگار
Every three days . U سه روز درمیان
two days d U دو روز معطلی
in the days of U در روزگار
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
in the days of U درایام
two days d U دو روز درنگ
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one of these days U دراینده نزدیک
an a days U یک روز در میان
in the next few days U درهمین چند روزه
One of these days . U همین روزها
days U یوم
one or two days U یکی دو روز
in these latter days U در این روزگاراخر
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
days U روز
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
today of all days U مخصوصا امروز
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
days on end U چند روز متوالی
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
to end one's days U مردن
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
man days U نفر در روز
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. U طی چند روز گذشته
pay-days U روز پرداخت حقوق
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
days of grace U ایام مهلت
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
To be counting the days . U روز شماری کردن
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
days of grace U مهلت اضافی
appointed days U تاریخ ها
appointed days U قرار های ملاقات
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
young days U جوانی
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
running days U ایام هفته
appointed days U وعده های ملاقات
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
ember days U روزهای روزه ودعا
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
cash U صندوق
cash U چک
cash U نقد کردن
cash U نقد
cash U نقدکردن
cash U نقدی
cash U اسکناس
cash in on <idiom> U شانسی سود بردن
cash U حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash U پول رایج
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash U پول نقد
cash U وصول کردن نقدکردن
cash U دریافت کردن صندوق پول
cash U پول خرد
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
cash crop U محصولی که برای فروش فرآوری میشود
contribution not in cash U سهم الشرکه غیر نقدی
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
cash security U وجه الضمان نقدی
cash security U وثیقه نقدی
cash sale U بیع نقد
cash sale U فروش نقدی
for prompt cash U فی المجلس
cash rent U اجاره نقدی
capital in cash U سرمایه نقدی
cash account U حساب نقدی
cash assets U داراییهای نقدی
spot cash U پول نقد
spot cash U پرداخت نقدی
net cash U قیمت مقطوع
net cash U نقدی خالص
non cash share U سهم غیر نقدی
non cash shares U سهام غیر نقدی
on cash basis U نقدا"
to cash a cheque U چک را نقد کردن
idle cash U پول بلااستفاده
to buy for cash U نقد کردن
idle cash U پول بیکار
for prompt cash U نقدا`
sell for cash U نقد فروختن
share in cash U سهم نقدی
cash balance U مانده نقدی
cash balance U تراز نقدی
cash deficit U کسر صندوق
cash discount U تخفیف نقدی
cash office U صندوق
cash office U دایره صندوق
cash nexus U رابطه نقدی
cash items U اسناد تنخواه گردان
cash flows U نقدینه
cash flows U وجوه در گردش
cash dividened U سود نقدی
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
cash on delivery U فروش نقدی
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cash box U صندوق پول
cash ratio U نسبت نقدینگی
cash spot U نقد فوری
cash budget U بودجه نقدی
cash capital U سرمایه نقدی
cash prompt U نقد فوری
cash price U بهای نقدی
cash price U قیمت نقدی
cash plans U طرح پرداختهای نقدی
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cash crop U فرآورد نقدینهساز
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
cash crops U پنبه وتنباکو
cash crops U ذرت
cash crops U برنج
cash crops U گندم جو
cash register U صندوق [محل پرداخت پول]
cash-wage U دستمزد نقدی
cash registers U ماشین صندوقداری
cash registers U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash crops U محصولات نقدی مانند
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
cash book U دفتر نقدی
cash books U دفتر نقدی
cash register U صندوق پول شمار
cash register U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register U ماشین صندوقداری
cash registers U صندوق پول شمار
cash against documents U پول در مقابل اسناد
cash flow U گردش وجوه
cash dispensers U پرداخت کننده پول
cash dispenser U پرداخت مینماید
cash dispenser U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash readout U وسیلهنمایشمقدارپول
cash dispenser U تحویل دارخودکار
cash dispenser U پرداخت کننده پول
cash crop U محصول فروشی
cash crop U فرآورد فروشی
cash dispensers U تحویل دارخودکار
cash dispensers U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
hard cash U پول نقد
cash-and-carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carries U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
To turn into cash. U به پول نزدیک کردن
cash and carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash desk U صندوقپرداختپولدر یکمغازه
cash card U کارتمخصوصگرفتنپول
cash dispensers U پرداخت مینماید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
discounted cash flow U مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
A cash ( credit ) transaction . U معامله نقدی ( اعتباری )
Cash . Ready money . U وجه نقد
cash collection voucher U سند پرداخت نقدی
to save bot cash U نقد فروختن
paid in cash share U سهام نقدا" پرداخت شده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com